دیگه این آدم نیس ...

آدما بزرگ میشن ... عوض میشن .... عوضی میشن ... گم میشن ...

غرق میشن ... خفه میشن ....

اما یاد میگیرن ....

دیگر نخواهم آمد ......

هیچ گاه .....

(من دیوانه ای بالفطره هستم

گاه مشتی بر دیواری کوفته و آرام میشوم

گاه با نگاهی مجنون و دیوانه

عاشقم من

عاشق بازی با کلمات و آدم ها

اما هیچگاه آدمی را اسباب بازی خود نکرده ام

زندگیم بر پایه ی انسانیت بود

ولی حیف انسانی ندیدم

حتی در خودم

پس بدرود میگویمت

بدرود)

زندگی شاید بازی کودکانه ایست که تو را به قعر دنیای بزرگتر ها می برد ....

چه می دانم ...

خسته شدم از دیوانه وار دیوانه بودن خسته شدم ....

دنیا ........ ؟

د     ن       ی       ا      ؟

چه می گویم؟ ....

دوست دارم بلند بلند با خودم حرف بزنم اما این سکوت لعنتی درون گلویم خفه شده ... مثل گنجینه ای که کلیدش درون ظرفی اسید حل شده و تو ماندی و جعبه ای با ارزش که نمی شود کاریش کرد ... !

گاهی احساس خفگی تا مرز جنون پیش می برد مرا و من نمیدانم چرا دلم این قدر پر است از خالی ....

گاهــــــــــــــــــــــــــــــی ....

ســــــــــــــــــکـــوت.....

ســـــــــــ کــــــــــــــ و تـــــــــــــــــــ کر میکند گوش های زمانه را ......

با سلام خدمت ارواح

هی شماها که میاید و میرید و حتی یه نظر و حتی یه اسمم از خودتون نمیگید از این به بعد خواهشمندیم یه اسم حداقل بگین

مجبور میکنن آدم به حضور و غیاب.................................

من نمی دانم .... ساعتها خسته نشدند ؟ پس چرا من اینهمه خسته ام ؟ به خواب ابدی نیاز دارم ... دیگر گناه بس است . آن قدر جمع کرده ام که در اعماق جهنم قصری بسازم و تا ابد در آن زندگی کنم . . .

WHEN YOU WAKE UP...... TURN YOUR RADIO ON

AND YOU HEAR THIS SIMPLE SONG

THAT I MADE UP ... THAT I MADE UP FOR YOU...

این موقع ... پارسال ...

دلم تنگ شده ...

دلم خیلی تنگ شده ...

و من عاشق این هوام ..

بارون

بارون

بارون

و باز هم بارون

و من باز هم زیر بارون همه چیز فراموش میکنم ..

و فراموش میکنم چه هستم ..

چه کردم ..

حوصلم سر رفته ...

میخوام یه کار متفاوت بکنم ..

شاید گند بزنم به همه چی .. اما مهم نیست چون حداقل حوصلم دیگه اون موقع سر نمیره ...!

خیلی حوصلم سر رفته ..

فقط حوصلم سر رفته ..

:دی

کمی امشب سخت می گذرد جهان از کنار پنجره ام...

کمی امشب سخت می گذرد جهان از کنار پنجره ام...

کمی امشب سخت می گذرد جهان از کنار پنجره ام...

کمی امشب سخت می گذردجهان از کنار پنجره ام...

کمی امشب سخت می گذردجهان از کنار پنجره ام...

و من هیچوقت فراموش نمیکنم ..

و من هیچوقت نمی دانم چرا !

من خوبم ..

خیلی خوبم ..

آنقدر خوبم که نمی توانم برایت توضیح بدهم خوب بودن یعنی چه ...

اصلا نمیتوان بگویم برای چه خوبم ..

فقط بدان خوبم و از این راه دور نگران من نباش ..


 

بگو من که دنیا را پیچانده ام

 

چه کنم؟

 

خیالت اینجاست

و

 

      نمی پیچد...

 

)امین منصوری - کتاب داف و دیوانه)

زندگی ..... !

چه واژه ی غریبیه ! نه ؟

هیچ وقت درکش نردم ....

یعنی میدونی ... اگه بخوای خیلی خوش بگذره بت باید کاراییو بکنی که حداقل نصفش کارای درستی نیست و سرانجامی نداره !

اگه بخوای اون کارارو نکنی و غرق نشی میشی یه آدمی که وسط یه اقیانوس رو آب شناوره .. نه میتونه شنا کنه برسه به جایی نه همون جا بمونه ... حداقل واسه من .... بعد خسته میشه ... 

دلم میخواد برم ...

برم یه جایی با قوانین متفاوت .. شاید یه خونه دیگه ... شاید یه خیابون دیگه یه شهر یا حتی کشور دیگه ... فرقی نمیکنه ...

دوس دارم خودم باشم اما یه مشکلاتی هست ...

آره عزیزم خیلی مشکل هست که اجازه نمیده خودم باشم ... می دونمم چرا تو هم نمیتونی خودت باشی ... از من هم نخواه ... نمی شه ... شاید دلایلم با تو فرق کنه شاید خودم هم با تو فرق کنم که میکنم .. خیلی هم فرق میکنم ... انگار هیشکی نمیتونه بپذیره اصل آدمو .. آخ که چقد دلم گرفت از آخرین صحبتامون ... اما درک میکنم ... قبول میکنم ... و دیگه هم برام مهم نمیشه چیزی .. کسی ... مکانی ...... میدونم اینا رو نمیخونی .. خیلی چیزا میخواستم بگم و نگفتم ... و نمیگم ... نه تنها به تو ... به خیلی ها ... نه عزیزم .. هیشکی جای ندا رو نمیگیره ... میدونم ... هیشکی جای تو رو نمیگیره ... شاید مجبورا یا توافقی بریم .. جدا از هم .. دور از هم ... اما هیشه برای هم یکی هستیم ... شاید با بقیه حرف بزنیم .. بخندیم ... اما جای همو نمیگیریم ... ازت ممنونم .... از تو خیلی ممنونم ... به خاطر همه چی ... به خاطر همه ....


پ.ن: این پست تقریبا مخاطب خاص داشت ..

پ.ن: همیشه مواظب تغییر متغیز ها باشین :)) ( به همه اونایی که میخونن)



Summer?

تابستون؟

تا اوایل ماه رمضون که همچنان مدرسه بودیم! بعدم که تعطیل شدیم آموزشگاه زبانمون همچنان پایداری میکرد! فوقش یکی دو هفته آرامش داشتیم اون اواسط که اونم تو خونه تشنه و گشنه تو گرما ترک دیوار میشمردیم! بعدم که امروز فاینال زبانمونه! فقط توروخدا دعا کنید پاس شم! دیگه ام که یک هفته و خرده ای مانده تا مهر که : پنجشنبه جمعه که مراسم سال پدربزرگمه! بعد یه حدودا دویست سیصد تا تست شیمیه که هنوز کتابشم نخریدم مونده باید بزنم ! پنج شیش تا ورقته تست ترکیبیات که اونو حتی لاشم باز نکردم! اول مهر هم احتمالا امتحان داریم ! مسافرت خارج شهر یکی دو بار تا بهشت زهرا رفتیم و برگشتیم :دی الانم هر کی میبینتم میگه تابستون خوش گذشته دیگه ؟؟؟؟؟؟؟

- بله ، عالی بود .همه چی بود .. فقط تابستون نبود! :(((((((((

فروغ

کاش چون پاییز بودم .... کاش چون پاییز بودم

کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم

برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد 

آفتاب دیدگانم سرد می شد

                                           آسمان سینه ام پر درد میشد

ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ می زد

اشکهایم همچو باران                           دامنم را رنگ میزد

وَه .. چه زیبا بود اگر پاییز بودم

وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم

شاعری در چشم من میخواند ....شعری آسمانی

در کنار قلب عاشق شعله میزد

در شرار آتش دردی نهانی

نغمه ی من ...

همچو آوای نسیم پر شکسته

عطر غم  می ریخت بر دل های خسته

پیش رویم :

                 چهره ی تلخ زمستان جوانی

پشت سر :

                آشوب تابستان عشقی ناگهانی

سینه ام منزلگه اندوه و درد و بد گمانی ..